شعر نخست:
برهنه
زیر باران
تن شوی!
بهار، شبیخون زده است.
بهارشبیخون زده است.
تنیمیان شعله
در هجوم نگاه
بی تفاوتمی سوزد
و باد خاکستری شده است
شعر دوم:
از سفر شاهنامه آمدیم
با کولبار حماسه
سوار بر شبرنگ
و بر روز راندیم .
از دیدگاه نگران کوهو دشت
تا فراسوی افق.
و بر شب راندیم
و آتشی که در راهبرافروختیم
توفانی بزرگ
در فراخنای گیتی پدید آورد
و پسانگاه
که شعله هافرونشست
در آنسوی
توتنها بودی.
از سفر دور و دراز شاهنامه می آیی
با قامتیکه اسطوره ی بی مرگی است
و پهلو به پهلویت
اسبی بی سوار
و واپسین منزلگاه نگاه
پرستشگاه سترگ آتش پایاست.
شعر سوم:
پیش از گذشتن
رویای بلند خواستن
پلک های شب راتفسیر می کند.
در خم راه
مسافر کدامین خطه
میهمان چشمهای منتظر است؟
تنها آن سوی دیوارها
نسیم
سپیده را
بر چهره ی خیابان می پراکند
و پلک ها
رویاها رامی روبند.
پلک های همیشه با رویاها .
واژگان کلیدی: اشعار فرامرز سلیمانی،نمونه شعر فرامرز سلیمانی،شاعر فرامرز سلیمانی،شعرهای فرامرز سلیمانی،شعری از فرامرز سلیمانی،یک شعر از فرامرز سلیمانی،شعر نو فرامرز سلیمانی،شعر کوتاه فرامرز سلیمانی،دکتر فرامرز سلیمانی.