شعر نخست:
خوابم نمی آید ولی انگار می آید
تا چشم می بندم دمی ، آوار می آید
او خاطراتش را درون من پراکنده است
از پشت در یا نه که از دیوار می آید!
من را هجوم خاطراتش،من،منِ تنها
من بی تفاوت از سر ناچار می آید
لم می دهد به مبل ، چشمانش که روی هم
از ضبط صوتش هم صدای تار می آید
آواز گرم گل نراقی و سرانگشتاش
بر دسته مبلش با تم گلنار می آید
من با توام! من عاشقت! دیوانه ام! هستم!
وقتی که یادش میکنی هر بار می آید
این جمله ها با لحن خاصش توی ذهن من
لحنی که هم پای صدای سار می آید
او دوستم دارد؟ ندارد؟ نه مهم این نیست
وقتی که با عشقش غم بسیار می آید
اینجا هوا سرد و دلم تنگ است اما او
وقتی که تنها می شود انگار می آید
شعر دوم:
واژگان کلیدی:اشعار علی شفاعت پناهی،نمونه شعر علی شفاعت پناهی،غزل علی شفاعت پناهی،غزلیات علی شفاعت پناهی،غزل های علی شفاعت پناهی،شعرهای علی شفاعت پناهی،شاعر علی شفاعت پناهی،شعری از علی شفاعت پناهی،یک شعر از علی شفاعت پناهی.