شعر نخست:
به خدا عشق به رسوا شدنــــش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش مـی ارزد
دفتر قلــب مـــرا واکن و نــــامی بــــنـــویس
سند عشق به امضا شدنش مـی ارزد
گرچه من تجربه ای از نرســـیدن هــــــایــم
کوشش رود به دریا شدنش مـــی ارزد
کیستم ؟باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش مــی ارزد
با دو دسـتِ تو فروریختــنِ دم بـــه دمــــم
به همان لحظه ی برپاشدنش می ارزد
دل مــن در سبدی عشق به نیل تو سـپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد
سالها گر چه که در پیله بماند غــــــــــزلـم
صبر این کرم به زیبا شدنش مـــی ارزد
شعر دوم:
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما مگر نه حاصل گلهای پرپر است ؟
صحرا ، شهید داده ی لیلا و قیس هاست
این سرزمین سبز اگر لاله پرور است
پا مال کن تو نیز دلم را که غافلی
پا خورده اش عزیز من این فرش بهتر است
گیرم هزار بار بیافتم به خاک و خون
پرواز، مشق عاشقی هر کبوتر است
پی می بری که صاحب اندیشه بوده ام
فردا که شهر شاهد تشییع یک سر است
فردا برابریم که صاحب سر شما
با پیکر بدون سر من برابر است
ما و قصاص قبل جنایت؟ نه ، گرچه آه
قابیل سال هاست که با ما برادر است
تا عشق کوله بار مرا بسته ، دوستان
جای درنگ نیست که رفتن مقدر است
یک پای داده ایم به این راه و باز هم
انگار جاده منتظر پای دیگر است
همراه کاروان کسی می روم که گفت:
« پایی اگر دراز کنی جاده رهبر است »
ما شاعریم و بار رسالت به دوش ماست
شاعر بدون معجزه ای هم پیمبر است
دیدیم کعبه گرم هبل ها و لات هاست
گفتیم پیر و مرشد ما نیز « آذر » است
عرفان اگر به سجده ی طولانی است عزیز
ابلیس هم ز پیر شما مولوی تر است
شعر سوم:
آنچنان در خودم، درین زندان ، گاه زنجیر می شوم بانو
که برای شما نه،حتی خود، دست و پا گیر می شوم بانو
گر چه جو گندمی است موهایم، شغلم ای خوب آسیابان نیست
دارم از دست می روم، دارم کم کَمک پیر می شوم بانو
چون نسیمی که می رود با قهر، رفته ای و هنوز با هر باد
در به هم می خورد و من با خود،سخت درگیر می شوم بانو
سفره ای باز کرده ام از خویش،آن قَدَر خورده ام خودم را که
دارم احساس می کنم کم کم،از خودم سیر می شوم بانو
شعر چهارم:
فصلي پر از قناري و سار،عاشقت شدم
فصل ترانه، سيب،انار،عاشقت شدم
موسيقي مقامي ، ملودّيِ گل انار
همراه با نواي دوتار عاشقت شدم
باراني ات که ريخت و ديدم که ميوه ي
پيراهنت نشسته به بار عاشقت شدم
با يک دوچرخه ، پشت سرت ، يا قدم زنان
گاهي پياده ، گاه سوار عاشقت شدم
هر روز در مسيرِ تو از راه مي رسي
بر پوست درخت چنار ، عاشقت شدم
را کنده ام که دامنِ اين شهر پر درخت
پر گشته از هزار هزار عاشقت شدم
نرگس شراب چشم تو خوردم تلو تلو
هي دختر هميشه خمار عاشقت شدم
حالا که روز اول تير است ، يادم است
در روز درگذشت بهار عاشقت شدم
تو گريه کرده بودي و من گريه کردمت
در پرسه های با غمزار عاشقت شدم
شعر پنجم:
می دوم تا گم شوم در تو ،تو پیدا نیستی
می رسم غرقت شوم ،اما تو دریا نیستی
گاه من می آیم و گاهی تو می آیی ،ولی
یا من عاشق نیستم ،یا که تو لیلا نیستی
با چه امٌیدی بمیرم هر دمی در عشق تو
با چه تضمینی ؟ بگو ، وقتی مسیحا نیستی
عشق در تعبیر تو تا درد و رنج بی کسی ا ست
کس فراوان است دلخوش دار تنها نیستی
هان ! چه می فهمی وصیت نامه ی پروانه را؟
تا چو ما در حلقه ی بی بال و پرها نیستی
گاه دستی که عزیز دست هایت می شود
پای هستی را به آنی من کشد تا نیستی
واژگان کلیدی: اشعار علی اصغر داوری،نمونه شعر علی اصغر داوری،شاعر علی اصغر داوری،شعرهای علی اصغر داوری،شعری از علی اصغر داوری،یک شعر از علی اصغر داوری،شعر سنتی علی اصغر داوری،غزل علی اصغر داوری،غزلیات علی اصغر داوری،غزل های علی اصغر داوری،غزلی از علی اصغر داوری،اشعار عاشقانه علی اصغر داوری.