اشعار شاپور تهرانی

 

شعر نخست:

در چمن بودم،سر کویی به یاد آمد مرا

روی گل دیدم، گل رویی به یاد آمد مرا

در دل خود نقش می بستم گلستان خلیل

زلف و روی آتشین رویی به یاد آمد مرا

از دعا گفتند عیسی مرده ای را زنده کرد

معجز لعل سخنگویی به یاد آمد مرا

رغبت جانبازی پروانه دیدم گرد شمع

از وصال آتشین خویی به یاد آمد مرا

گریه از نالیدن شاپور بر من زور کرد

از غریب بی کس و کویی به یاد آمد مرا


شعر دوم:

دارد امشب شمع من،تابی که می سوزد مرا

سرخوش است از باده ی نابی که می سوزد مرا

زآتش می،هر دم از رخساره می ریزد عرق

می چکد از آتشش،آبی که می سوزد مرا

با حریفان شمع من امشب به جا می آورد

هر زمان مستانه آدابی که می سوزد مرا

خار خار رشک در جان،آتش حسرت به دل

جمع دارد خاطر اسبابی که می سوزد مرا

دست شستم از مسلمانی،شدم آتش پرست

سجده بردم پیش محرابی که می سوزد مرا

برق سان شاپور چشمم می جهد در ابر غم

گریه دارد چشم بی خوابی که می سوزد مرا


شعر سوم:

با هر نفسم،مایه ی صد قافله آه است

در هر مژه ام،حاصل صد ابر سیاه است

کام از لب معشوق نگیریم که در عشق

چیزی که حلال است،گرفتن سر راه است

شب ها ز هجوم غم دل می رسد از من

گر سایه ی من روز مرا پشت و پناه است

خواهندم اگر روز جزا بهر تو سوزند

بر تن به گناهم،سر هر موی گواه است

یک دم مکن از دیدن دیدار خودم منع

کاین دیده ی تر،تشنه ی صد ساله نگاه است

عمری است که شد بسته در نامه و پیغام

وین جان سراسیمه همان چشم به راه است

سوز شب و آه سحر و خواب پریشان

این ها همه شاپور اثر بخت سیاه است


شعر چهارم:

دل که شد صید تو،مرغ قفسی دیگر نیست

هر زمانی که به سر دست کسی دیگر نیست

به نفس بوی تو در سینه نگه داشته ام

بر نیارم که گمان نفسی دیگر نیست

کی به دامان تو دستم رسد ای سرو بلند؟

که به جز جیب خودم،دسترسی دیگر نیست

دو سه یاریم موافق،تو هم ای دوست بیا

منم و فکر و خیال تو،کسی دیگر نیست

آرزوهای جهان را همه کردیم وداع

غیر پابوس تو در سر هوسی دیگر نیست

داند آن کس که هدی گو بود و نغمه شناس

که هم آهنگ دل من جرسی دیگر نیست

از تو شاپور تمنای نگاهی دارد

ور نه از هیچکسش ملتمسی دیگر نیست


 شعر پنجم:

بیدلانی که به گلخن وطنی ساخته اند

خانه ها سوخته تا انجمنی ساخته اند

حرف بدعهدی گل باد ز من نشنیده

عندلیبان ز زبانم سخنی ساخته اند

کشته ی تیغ اجل،اجر شهیدان نبرد

گر ز گلگونه ی حورش کفنی ساخته اند

از دلم حسرت پرواز گلستان نرود

این چه کز گل قفسم را چمنی ساخته اند

خرم آنان که ز سیر ارم و گشت بهشت

به گرفتاری چاه ذقنی ساخته اند

داغ سودای تو آنان که به دل سوخته اند

یوسفی ساکن بیت الحزنی ساخته اند

ابله آن طایفه شاپور که از سیر جهان

دامن افشانده به حب الوطنی ساخته اند


 شعر ششم:

کو همدمی که درد دلی در میان نهم

باری که آسمان نکشد بر زبان نهم

تریتب آشیانه کنم بهر سوختن

مرغی نیم که بیضه در این آشیان نهم

مست و برهنه تیغ به کاشانه ام درآی

تا دست رد به زندگی جاودان نهم

از شوق یک پیام زبانی،هزار بار

با مرغ نامه دار دهان بر دهان نهم

سرچشمه  را دهان چو لب خشک من شود

گر چشم انتظار بر آب روان نهم

چون از هجوم درد لحظه ای روم ز هوش

بر جان خویش منت با دگران نهم

شاپور تلخکام سرشتندت از ازل

تهمت چرا به شکر هندوستان نهم؟


واژگان کلیدی: ارجاسب بن خواجگی تهرانی،اشعار شاپور تهرانی،نمونه شعر شاپور تهرانی،شاعر شاپور تهرانی،شعرهای شاپور تهرانی،شعری از شاپور تهرانی،یک شعر از شاپور تهرانی،غزل شاپور تهرانی،غزلیات شاپور تهرانی،غزل های شاپور تهرانی،غزلی از شاپور تهرانی،گزیده گزینه گلچین اشعار شاپور تهرانی،سروده های ناب و عاشقانه شاپور تهرانی،اثری از آثار شاپور تهرانی،اشعاری از دیوان شاپور تهرانی،شاپور تهراني،شاپور طهرانی.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها