اشعار رابرت فراست

 

 شعر نخست:

در جنگلی زردفام

 دو راه از هم جدا شده بودند

و افسوس كه نمی توانستم هر دو را در پيش گيرم

و من كه رهنوردی تنها بودم

مدتی دراز درنگ كردم

و تا چشم كار می كرد راه را دنبال كردم

تا آنجا كه در بوته ها

چرخی زد و نهان شد.

 سپس راه ديگر را در پيش گرفتم

 كه چون راه نخست زيبا بود

و شايد نسبت به آن،دعويی بهتری داشت

چرا که پوشيده از علف بود

و حضور پایی را آرزو مي كرد:

هر چند گذار بر آن دو

به واقع هر دو را يكسان سوده بود

و آن روز صبح هر دو همانند هم

تن به برگ هایی سپرده بودند

كه گامی تيره شان نكرده بود

وای ببين كه من راه نخست را برای روزی ديگر گذاشتم!

اما از آنجا كه می دانستم راه به راه می انجامد

شک داشتم كه اصلا از اين راه بی برگشت برگردم.

دوران ها كه سر آيد و جايی باشم

من با آه و افسوسی خواهم گفت:

در جنگلی دو راه از هم جدا شده بودند

و من راهی را گرفتم و رفتم كه كمتر سفرديده بود

و مايه ی تفاوت همه آن بود.

“برگردان:داود خزایی”


 شعر دوم:

دوست داشتم

پرنده‌ای کوچک بار و بنديلش را می بست

و تمام روز

نزديک خانه‌ ام آواز نخواند.

جلوی در

دست‌هايم را برای به هم کوفته‌ ام

وقتی که به نظر می ‌رسيد انگار ديگر نمی توانم تحملش کنم

اشکال کار تا حدی بايد در من باشد

پرنده به خاطر خواندنش مقصر نيست

و مطمئناً بايد اشکالی باشد

در اينکه آدم  بخواهد هر آوازی خاموش شود.

“برگردان:مجتبی پورمحسن”


  شعر سوم:

فکر می کنم می دانم اینجا جنگل چه کسی است

اگر چه خانه اش در روستا است

مرا نمی بیند که اینجا ایستاده ام

و جنگلش را که از برف لبریز می شود نگاه می کنم

برای اسب کوچکم شاید عجیب باشد

توقف در جایی که مزرعه ای نیست

بین یک جنگل و یک برکه ی یخ زده

در تاریک ترین غروب سال

زنگوله ی افسارش را تکان می دهد

تا بپرسد آیا اشتباهی پیش آمده

تنها صدای دیگری که به گوش می رسد

صدای جاروی باد است و پولک های برف

جنگل، تاریک و عمیق و دوست داشتنی است

اما من قولی داده ام که باید عمل کنم :

قبل از خوابیدن فرسنگ ها راه را طی کنم

“برگردان:بهنود فرازمند”


 شعر چهارم:

بعضی‌ها می‌گویند:

جهان در آتش تمام می‌شود

بعضی می ‌گویند در یخ

از آنچه میلم می ‌کشد

با آنها که طرفدار آتش هستند موافقم

اما اگر می‌ بایست دو بار نابود می‌شد

فکر می‌ کنم آن قدر نفرت دارم

که بگویم برای ویرانی

یخ هم چیز خوبی است

و کفایت می‌کرد .

“برگردان:مجتبی پورمحسن”


واژگان کلیدی: اشعار رابرت فراست،نمونه شعر رابرت فراست،شاعر رابرت فراست،شعرهای رابرت فراست،شعری از رابرت فراست،یک شعر از رابرت فراست،شعرهای ترجمه شده به فارسی رابرت فراست،سروده های برگردان به پارسی رابرت فراست،شاعر آمریکایی،شاعر ایالات متحده ی آمریکا،شاعر اهل سانفرانسیسکو،رابرت فراست برف،رابرت فراست آتش و یخ.

 RobertFrost،poems،quotes

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرهاد مقامی
میهمان
فرهاد مقامی
مهر 7, 1402 10:08 ب.ظ

درود بر شما و سپاسگزارم .