اشعار دانش مشهدی

اشعار دانش مشهدی

اشعار دانش مشهدی


شعر نخست :

تا به فکر توبه از شرب مدام افتاده ام

هم چو مینای تهی،از چشم جام افتاده ام

بی کدورت عالمی خواهم که چشمی وا کنم

در میان دود و گرد صبح و شام افتاده ام

همنشینان جا ز خونگرمی در آتش کرده اند

در میان،من هم چو داغ لاله جا افتاده ام

از فراموشان صیادم،ولی افتاده است

شور در شهر قفس تا من به دام افتاده ام

دانش ! آزادی همین در حلقه ی گم گشتگی است

چون نگین از سادگی در قید نام افتاده ام


 شعر دوم:

بود در خلوت چو بوی گل شکیبایی مرا

کرد سرگردان گلشن باد هر جایی مرا

از گلستان تا به عشرتگاه مستان می کشد

ذوق رنگ آمیزی گل های رسوایی مرا

خوش نگاهی در نظر هر جا که باشد،جا خوش است

چشم شهرآشوب آهو کرد صحرایی مرا

وعده ی هم صحبتان رفته،روز محشر است

دیر می آید قیامت،کشت تنهایی مرا

دست گلچین می گرفتم،دست اگر می داشتم

نیست از سستی چو گل در پنجه گیرایی مرا

بس که خود را جمع از فکر پریشان کرده ام

در چمن از غنچه نشناسد تماشایی مرا

دانش ! از فیض گرفتاری عزیزم،کرده اند

هم چو طوطی در قفس تعلیم گویایی مرا


شعر سوم:

چون در آرد شوق گلگشت چمن از جا مرا

می گذارد ضعف،زنجیر گران بر پا مرا

گریه ی سیری کنار لاله زارم آرزوست

دل به جوش آمد ز جوش سینه ی صحرا مرا

باغبان خون در دلم از تنگ گیری می کند

تا دهد در پهلوی گل،غنچه واری جا مرا

بی دماغم،وعظ بی جایم مکن فصل بهار

حرف نرم عاقلان شد مایه ی سودا مرا

در پناه ناله ی بلبل صفیری می کشم

گر نسازد شور عشق پرده در،رسوا مرا

لعل رنگینی به خاک لاله زار افتاده ام

هر که دارد در نظر نوری،کند پیدا مرا

بوی گل شد فیض بخش ای نور ! وقت بی خودی است

یک نفس بگذار در سیر چمن تنها مرا

صفحه ی روی زمین را سر به سر گردیده ام

نیست چون نوک قلم یک پشت ناخن جا مرا

تنگ عیشی های دل دانش ! خموشم کرده بود

لطف جویای سخن دارد چنین گویا مرا


شعر چهارم:

یا رب ! دل آشنا به نگاه کسی مباد

دنباله گرد چشم سیاه کسی مباد

شوق انتظار دشمن و ناز آرزو گداز

کافر به خون نشسته ی راه کسی مباد

چون غنچه در چمن دل من آب می خورد

بر دست گلفروش نگاه کسی مباد

کارم خراب ز آمد و رفت نگاه اوست

جاسوس در میان سپاه کسی مباد

ما را کجاست حوصله ی روز بازخواست؟

بی طاقتی گواه گناه کسی مباد

لرزد دلم به خاک نشینان پای خم

دیوار نم کشیده،پناه کسی مباد

نگذاشت دانش ! از تو اثر آن نگاه گرم

در راه برق،مشت گیاه کسی مباد


شعر پنجم:

عاقلان ! گل کرد رسوایی،به هامونم برید

بزم ها تا مجلس تصویر بر هم می خورد

در چراغ آشنایی،نور الفت مرده است

خانه تاریک است و من بیمار،بیرونم برید

هوشمندان ! درد دانایی عجب بیماری ای است !

این ملال از دل به تجویز فلاطونم برید

تشنه ی رنگ است گل،حسرت نصیبان بهار

در خزان،آبی به جو از اشک گلگونم برید

مصرع پیچانم از من اهل دانش ! مگذارید

عقده از دل وا شود گر پی به مضمونم برید


شعر ششم:

عالمی زان حسن عالمگیر بر هم می خورد

بزم ها تا مجلس تصویر بر هم می خورد

خواب راحت در شب طوفان بیداد تو نیست

تا سحر موج دم شمشیر بر هم می خورد

صحبت زود آشنا،دارد بقای عهد گل

الفت بیگانه خویان دیر بر هم می خورد

خانه گلزار است،چون شور جوانی در سر است

از نسیم گل،مزاج پیر بر هم می خورد

ما قرار دوری زلف تو با خود داده ایم

تا نسیمی می وزد،تدبیر بر هم می خورد

پنجه ام را زور بند از هم گسستن داده اند

زود سودای من و زنجیر بر هم می خورد

از سر دیوانه دست تربیت کوتاه کن

خانه ی ویرانه از تعمیر بر هم می خورد

از زبان افتند دانش ! طوطیان خوش سخن

چون مرا سر رشته ی تقریر بر هم می خورد


شعر هفتم:

حسرت شب زنده داری در دل مهتاب ماند

کاروان فیض رفت و چشم ما در خواب ماند

چشم مستش تا صلای باده در میخانه زد

شد چنان شوری که در مسجد همین محراب ماند

عمر عیش ما در این گلشن به تنهایی گذشت

سایه با ما از رفیقان شب مهتاب ماند

خانه ی شوریده حالان،گوشه ی ویرانه است

این بنای خیر در هر گوشه از سیلاب ماند

نسخه ات از شعر تر دانش ! بساط جوهری است

در صدف تا کی تواند گوهر نایاب ماند؟


شعر هشتم:

چمن شد دلگشا،برگ طرب بیرون فرستادم

به پای سرو،پیش از خود می گلگون فرستادم

مرا در گریه یاد آرید تا باران شود پیدا

به مستان،نامه فصل گل به این مضمون فرستادم

شهید حسرت لیلی ندارد ماتم افروزی

دل نالان به طوف مشهد مجنون فرستادم

چه خوش عطری ز فیضم بزم عیش عاشقان دارد

گلی کز اشک بلبل داشت بوی خون،فرستادم

نشستم منتظر دانش ! که کی باز از سفر آید

به دنبال اثر، آهی که بر گردون فرستادم


اشعار سنتی – ادبستان شعر پارسی

اشعار دانش مشهدی


واژگان کلیدی : میرزا رضی اثری از آثار از دیوان سبک هندی اصفهانی اشعار نمونه شعر شاعر شعرهای شعری از یک شعر از غزل غزلیات غزل های غزلی از.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها