شعر نخست:
آن جرعه ی نوشی که برانگیخته ما را
هم رازپریشانی گیسوست شما را
حرفی دو سه در دایره ای مست نوشته
در رقص فرو برده شب پنجره ها را
حیرانی یک واژه ی آن لحظه ی نابیم
پر کرده اگروسوسه ای پاک صدا را
لب خوانی صبح ازل آویخته درمن
تکرارنفس های کسی آینه ها را
از بس به غزل گیجه گرفتار و اسیریم
ازخاطرمان برده شکرخند خدا را
باری برسان قطره ای از جام جنون خیز
آن جرعه ی نوشی که برانگیخته ما را
شعر دوم:
نام های مستعار هم به تو می آیند
این بازی جدیدت راهم دوست دارم
نوستالژی کودکانه ای است
اماتوآنقدر بزرگ هستی
که هیچ پرچینی برای قایم باشک ترا نمی پوشاند
دیروزها با عطر دامن چین پولیسه ات پیدایت می کردم
این روزها اما در بهار گم می شوی
وپاییزهم پیدایت نمی کنم
بگذار همراهم را بردارم شاید
روی سکوت نباشی
راستی دیروز یک پیامک برای من آمده بود:
«هزارویک شعر با مضمون بنفشه بنویس وبه هزار ویک نفر بفرست
چند شاعر این پیام را شوخی گرفتند ومسخ شدند…»
آی دیوانه تر از من
این شوریدگی را از کدام جغرافیای نامانوس به ارث برده ای
کدام اتفاق ترا در مرغزارهای جهان گرده افشانی کرد
شعر سوم:
خسته ام ازاین خیابان های تکراری غزل
با تو اما دل خوشم چون دوستم داری غزل
سخت آلوده است اینجا آسمان از دیر باز
خوب کاری میکنی گه گاه می باری غزل
ابر بغض از قبله گاه درد بالا آمده ست
کم کمک یک سیل دارد می شودجاری غزل
شب فراگیر است تا آنجا که می بینم بگو
کی به اینجا میرسد این موج بیداری غزل
کوچه ها خالی است از هرم نفس های کسی
یک قدم بر چشم ما ای کاش بگذاری غزل
واژگان کلیدی: اشعار حمید خصلتی،نمونه شعر حمید خصلتی،شعرهای حمید خصلتی،غزل حمید خصلتی،غزلیات حمید خصلتی،غزل های حمید خصلتی،شعر حمید خصلتی،شاعر حمید خصلتی،شعر نو حمید خصلتی.