شعر نخست :
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم ، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را
نگاهم مثل طفلان، زیر باران خیره شد بر ابر
ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را
کهن شد انتظار اما به شوقی تازه ، بال افشان
تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را
کرامت گر کنی این قطره ی ناچیز را شاید
که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را
الا ای آخرین طوفان ! بپیـچ از شرق آدینه
که دریا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را
شعر دوم :
مىبرم منزل به منزل چوب دار خویش را
تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را
در طریق عاشقى مردن نخستین منزل است
مىبرد بر دوش خود منصور دار خویش را
بر نمى دارد نگاه ازمن جنون سینه سوز
مى شناسد چشم صیادم شکار خویش را
رونق روشن دلان با منت خورشید نیست
مى کند روشن چراغم ، شام تار خویش را
در دل طوفانىام از موج خونین باک نیست
مى فشارد در بغل دریا کنار خویش را
موج پر جوشم من از دریا نمىگیرم کنار
مىنهم بر دوش طوفان کوله بار خویش را
بس که مى پیچد به خود امواج این گرداب سخت
ساحل از کف مى دهد اینجا قرار خویش را
واژگان کلیدی: اشعار حسین اسرافیلی،نمونه شعر حسین اسرافیلی،شاعر حسین اسرافیلی،شعرهای حسین اسرافیلی،شعری از حسین اسرافیلی،یک شعر از حسین اسرافیلی،غزل غزلیات غزل های غزلی از حسین اسرافیلی،حسين اسرافيلي