شعر نخست:
هان کیست این مردِ عبا بر دوش می آید
زیر عبا با خمره ای مدهوش می آید
مدهوش و مستِ چیست این می زاده ی مغرور
چون اسم اعظم بر لب و در گوش می آید
پنهان که باشد روشن و خورشید می تابد
پیدا که باشد ساکت و خاموش می آید
می نوش می آید هزاران خمره بر دوشش
از خمره ها صوت و صلای نوش می آید
هر کس تو را در جذبه ی دیدار حاضر شد
از هوش دارد می رود بی هوش می آید
تا رقص راهی نیست از این جا جنونم را
یاری که در رقص است در آغوش می آید
دل از در این رنگ ، گنبد بود و خضرا شد
سبز از در این باغ ، سیّدپوش می آید
شعر دوم:
چه خطی مینویسد سرمه بر بادام طولانی
كتابت كن تماشا را به نستعلیق حیرانی
جلاجنگ سم اسبان، خراج چشمزخم تو
بگو چشمت كنند آهوسواران خراسانی
رسولان سر زلفت پریشانند از هر سو و
به بعثت میرسد هر سوی این گیسوپریشانی
چه سرخی میكند خنجرخرامیهای رگهایت
انارت را دو قسمت كن، شهید اول و ثانی!
برقص ای آتش هندو! دوات روی كاغذ را
كه نستعلیق را شیواتر از آهو برقصانی
فراوان كرده حسنت، رونق بازار حالم را
چه حالی دارد از حسن تو بازار فراوانی
سپاه سیب غلتید از طواف كعبه چشمت
كه آسیب بلا را از مریدانت بگردانی
چه میگویم؟ نمیگویم! كه خاموشاند درویشان
كه خاموشاند هنگامی كه تو تورات میخوانی
سلامم را به دار آویز و در بگشا به تكفیرم
مسیحای جوانمرگ من از ترس مسلمانی
واژگان کلیدی: اشعار حافظ ایمانی،غزلیات حافظ ایمانی،نمونه شعر حافظ ایمانی،شعرهای حافظ ایمانی،شعری از حافظ ایمانی،یک غزل از حافظ ایمانی،اشعار سنتی حافظ ایمانی،شاعر حافظ ایمانی،یک شعر از حافظ ایمامی،غزلیات حافظ ایمانی،غزل های حافظ ایمانی.