اشعار بیژن ترقی

شعر نخست:

کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیم

به کوی میکده ها باز ، های و هو بزنیم

کجاست پیرهن چاک عاشقی که چو گل

ز خون دل ، می گلگون سبو سبو بزنیم

بریده نای صراحی و در برابر خلق

شراب  تلخ جگر سوز تا گلو بزنیم

به جستجوی سپیدی صبحدم ، همه شب

چراغ اشک فروزیم و کو به کو بزنیم

ز عشق دوست ، چنان سینه پر کنیم از مهر

که حلقه بر در کاشانه ی عدو بزنیم

غبار عقل بپوشیده دید چشم مرا

مگر به گریه بر او رنگ شستشو بزنیم

کجاست آینه رویی ، که چون بتابد روی

به سینه سنگ تمنای عشق او بزنیم

به گریه شاخه ی گلهای عاشقی شکنیم

به خنده بر لب آن یار تندخو بزنیم

امید ما همه این است تا مگر روزی

دوباره خیمه سر کوی آرزو بزنیم


شعر دوم:

شب بود و من سر در گریبان

غوغای مستی بود و هجران

از زندگانی خسته بودم

با گریه پیمان بسته بودم

تا دیده از این مستی گشودم

در کوی تو بنشسته بودم

با گریه پیمان بسته بودم

ز غم تو من رهایی ندارم

که بجز تو آشنایی ندارم

غمت از دل من نرفته برون

کشیده دلم را به دشت جنون

خدایا تو که دل به یارم ندادی

چرا طاقت انتظارم ندادی؟

تو که عشق او در وجودم نهادی

چرا طاقت رنجم ندادی؟

مرا غم هجران نکرده رها

رها نشود دل ز دام بلا

که مهر و وفایی نمانده به دلها

نشان صفایی نمانده به دلها


شعر سوم:

گريه مي گيردم از بيهوده خنديدن گل

كه همين خنده شود خود سبب چيدن گل

چه نيازيست به چيدن ، كه دل انگيز تر است

بر سر ساقه ي فيروزه نشان ديدن گل

چمن و باغ و درختان ، همه در وجد آيند

زين به هر سوي گرائيدن و رقصيدن گل

آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود

كه نماند به كسي فرصت بوئيدن گل

مي شكستند كه دستي سوي هر گل نرود

مي شنيدند اگر نغمه ي ناليدن گل

گل دليليست كه تا جلوه ي حق را نگريم

بهر چيدن نبود علت روئيدن گل

بسكه از نازكي ساعد گل مي ترسم

گريه مي گيردم از بيهده خنديدن گل


شعر چهارم:

باز دلم پرخونه امشب

چشم من گریون امشب

اشکم از دیده روونه

نم نم بارونه امشب

دامن من شد دوباره

آسمون پر ستاره

زندگی در چشمم شبهای بی مهتاب را می مونه

زندگی در چشمم شبهای بی مهتاب را می مونه

باز دلم پر خونه امشب

چشم من گریون امشب

اشکم از دیده روونه

نم نم بارونه امشب

دامن من شد دوباره

آسمون پر ستاره

بی تو ابر گریه بارم

بی تو شور لاله زارم

بی تو رنجور و پریشون

بی تو سرگردون و حیرون

بی تو من همچون غریبی

خسته و سر در گریبون

زندگی در چشمم شبهای بی مهتاب را می مونه

زندگی در چشمم شبهای بی مهتاب را می مونه

باز دلم پرخونه امشب

چشم من گریون امشب

اشکم از دیده روونه

نم نم بارونه امشب

دامن من شد دوباره

آسمون پر ستاره

دامن من شد دوباره

آسمون پر ستاره


واژگان کلیدی:اشعار بیژن ترقی،نمونه شعر بیژن ترقی،شعرهای بیژن ترقی،شاعر بیژن ترقی،غزل بیزن ترقی،غزلیات بیژن ترقی،غزل های بیژن ترقی،شاعر بیژن ترقی،شعر بیژن ترقی،شعری از بیژن ترقی،یک شعر از بیژن ترقی،ترانه های بیژن ترقی،غزل بیژن ترقی،غزلیات بیژن ترقی،غزل های بیژن ترقی،غزلی از بیژن ترقی،شعر سنتی بیژن ترقی،سروده های بیژن ترقی.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مرجان ترقی
میهمان
مرجان ترقی
تیر 20, 1401 12:22 ق.ظ

غزلی از کيکوي بدرباني تقدیم به ادبستان پر هنر و خوانندگان شعر دوستش :
به عشق و مادرش گفتم:هنر بابای فرزند است ..
نشان تير در چشمم،به مژگان تو مانند است…
به گرد سبزه ی لعلت،ز چشمم اشک باریدم …
ثمر از باغ پاییزی ،خزان با سیلی پند است.
رقیبم آب گندیده،زده در سبزه ی دشتت…
به بار آورده ای سروی ،که با مادر همانند است..
رها در دامن هجران،شب اندر وحشت توران ..
چه داند گرگ زندانبان،به چاهش بیژنی بند است..
نکو آیین دهقانی،سه پند نیک یزدانی…
بگفتا شاه ساساني،اوستا فره ی زند است…
کمند زلف مشکینت،بگیرد موج دریا را …
گله با مادرت کردم،بگفتا کوه الوند است…
تو وحشی دل زدی نیزه،میان سینه ی” کيکو*..
به چنگ تو همان باشد،که رنگین پنجه ی هند است