شعر نخست:
رود ،
شعر تازه ای سرود
با مداد آبی اش
روی خاک شعر تازه ای نوشت
خاک شد بهشت .
باد،
ساز تازه ای نواخت .
ابر
چکه
چکه
قصه گفت .
دانه دانه غنچه ها
توی باغ
گل شدند
رنگ رنگ
من چرا سکوت کرده ام
مثل سنگ ؟
شعر دوم:
به جز تو
محبوب من
مردان بی شماری را دوست داشته ام
بر شانه های بی شماری گریسته ام
و بوسه ها و لبخند هایم را
با لبان بسیاری
در میان نهاده ام
مردان بی شماری
همه با یک نام
همه با یک چهره
با خنجر هایی شبیه هم
که تنها
جای زخم هایشان
روی قلبم
با هم
فرق دارد
شعر سوم:
در صدایت
درختان خیابان ولی عصر
از خواب صبح
برمی خیزند.
بی اعتنا به بوق ها و چراغ ها.
در صدایت
دختران دبیرستان
به عشق های پنهانشان فکر می کنند،
بچه های کودکستان
به آغوش دورادور مادر .
هر صبح
پرنده ها
دسته دسته می آیند
از صدایت دانه برچینند.
در صدایت
تهران غمگینی است .
شعر چهارم:
شاعر ،
قهوه ای موها و
شرابی لب هایم
برای این شب نشینی کافی است
حالا فقط مانده باد
بیاید
حواس روسری ام را پرت کند و
پیراهنم را به بازی بگیرد
تا تو
شعر تازه ات را
کامل کنی .
واژگان کلیدی: اشعار انسیه موسویان،نمونه شعر انسیه موسویان،شاعر انسیه موسویان،شعری از انسیه موسویان،یک شعر از انسیه موسویان،شعرهای انسیه موسویان،شعر نو انسیه موسویان،شعر کوتاه انسیه موسویان.