گلستان-باب ششم در ضعف و پیری-حکایت 8

سعدی-گلستان-باب ششم در ضعف و پیری

حکایت 8

 

پیرمردی را گفتند: چرا زن نکنی؟ گفت: با پیرزنانم عیشی نباشد. گفتند: جوانی بخواه چو مکنت داری. گفت: مرا که پیرم با پیرزنان الفت نیست پس او را که جوان باشد با من که پیرم چه دوستی صورت بندد؟

پِر هفطاثله جونی می کند

عشغ مقری ثخی و بونی چش روشت (1)

زور باید نه زر که بانو را

گزری دوست تر که ده من گوشت


واژگان دشوار : 1-ترجمه : پیر هفتاد ساله جوانی می کند همانطور که عشق قرآن آموز کور را به چشم بینا می بینی (لهجه محلی شیراز)

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها