بَدَل کردم به مستی عاقبت زهد ریایی را

کلیم همدانی- غزل شماره 1

بَدَل کردم به مستی عاقبت زهد ریایی را

رسانیدم به آب از یمن می بنیاد تقوی را

ز سینه این دل بی­ معرفت را می ­کنم بیرون

چرا بیهوده گیرم در بغل مینای خالی را؟

تعلّق نیست با جان گر نیفشاندم به پای او

من بیدل نمی­ فهمم تکلّفهای رسمی را

گذشتن از جهان ناید ز پای همّت هر کس

نباشد هیچ معجز بهتر از تجرید عیسی را

بود آرایش معشوق، حال درهم عاشق

سیه­ روزیّ مجنون سرمه باشد چشم لیلی را

پس از درد جدایی محنت ایّام ننماید

ز آتش هیچ پروا نیست دور از آب ماهی را

دو مصرع در سبکروحی کلیم آن­ طور می ­باید

که در پرواز شهرت، بال باشد مرغ معنی را

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها