چو آفتاب برآمد ز قعر آب سياه

مولانا – کلیات شمس تبریزی

ترجیع شماره 15

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سياه

صد آفتاب چو يوسف فرورود در چاه

چه جاى ذره كه چون آفتاب جان آمد

ز آفتاب ربودند خود قبا و كلاه

ز آب‌وگل چو برآمد مه و دل آدم

صد آفتاب ربودند خود قبا و كلاه

سرى ز خاك برآور كه كم ز مور نه‌اى

خبر ببر بر موران ز دشت خرمن كاه

از آن به دانه ی پوسيده مور قانع شد

كه او ز سنبل سرسبز ما نبد آگاه

بگو به مور بهارست و دست و پا دارى

چرا ز گور نسازى به دشت و صحرا راه

چه جاى مور سليمان دريد جامه ی شوق

مرا مگير خدايا ازين مثال تباه

ولى به قد خريدار مى‌برند قبا

اگرچه جامه دراز است و هست قد كوتاه

بيار دامن خود را كه تا فروببريم

قبا كه پيش دراز است بگسلد زه ماه

 

خموش کردم ازین پس که از خموشی من

جدا شود حق و باطل چنان که دانه ز کاه

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها