مولانا-غزل شماره 470
ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
در شکرینه یقین سرکه ی انکار نیست
گر چه تو خون خوارهای رهزن و عیارهای
قبله ی ما غیر آن دلبر عیار نیست
کانِ شکرهاست او مستیِ سرهاست او
ره نبرد با وی آنک مرغ شکرخوار نیست
هر که دلی داشتست بنده ی دلبر شدست
هر که ندارد دلی طالب دلدار نیست
گل چه کند شانه را چونک ورا موی نیست
پود چه کار آیدش آنک ورا تار نیست
با سر میدان چه کار آنکه بود خرسوار
تا چه کند صیرفی هر کش دینار نیست
جان کلیم و خلیل جانب آتش دوان
نار نماید در او جز گل و گلزار نیست
ای غم از اینجا برو ور نه سرت شد گرو
رنگ شب تیره را تاب مه یار نیست
ای غم پرخار رو در دل غمخوار رو
نقل بخیلانهات طعمه ی خمار نیست
دیده ی غین تو تنگ میمت از آن تنگتر
تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست
ای غم شادی شکن پر شکرست این دهن
کز شکر آکندگی ممکن گفتار نیست