تنهایی
هربار تکه ای از مرا
زنده زنده برای کودکانش می برد
دندانی را
در کتف چپم حس می کنم
دردی را
که مثل علف های باغچه
در من پخش می شود
ترس
دو دستش را
به پنجره ی اتاقم گذاشته بود
و مرا نگاه می کرد
مورمورم می شود
وقتی می ترسم از تنهایی
مرگ هم
رفته تا سر کوچه سیگار بخرد
تنهایی کوچکی
زیر تخت
دارد لب هایم را می خورد
و بزرگ می شود
یک دستم پشت مبل
دست دیگرم پشت یخچال دارد خورده می شود
مرگ که برگردد
چگونه سیگار بکشیم ؟!
واژگان کلیدی: اشعار مهدی نظارتی زاده،نمونه شعر مهدی نظارتی زاده،شاعر مهدی نظارتی زاده،شعرهای مهدی نظارتی زاده،شعری از مهدی نظارتی زاده،یک شعر از مهدی نظارتی زاده،شعر نو مهدی نظارتی زاده.