انجیر کهن سرزندگی اش را می گسترد

سهراب سپهری – مجموعه آوار آفتاب

شماره 21

گردش سایه ها

انجیر کهن سرزندگی اش را می گسترد

زمین باران را صدا می زند

گردش ماهی آب را می شیارد

باد می گذرد، چلچله می چرخد و نگاه من گم می شود

ماهی زنجیری آب است و من زنجیری رنج

‌نگاهت خاک شدنی، لبخندت پلاسیدنی است

‌سایه را بر تو فرو افکندم تا بت من شوی

‌نزدیک تو می آیم، بوی بیابان می شنوم‌ به تو می رسم

تنها می شوم

‌کنار تو تنهاتر شده ام

از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است

از من تا من، تو گسترده ای

‌با تو برخوردم‌، به راز پرستش پیوستم

‌از تو به راه افتادم، به جلوه ی رنج رسیدم

و با این همه ای شفاف !

‌و با این همه ای شگرف !

مرا راهی از تو به در نیست

‌زمین باران را صدا می زند، من تو را

پیکرت را زنجیری دستانم می سازم تا زمان را زندانی کنم

‌باد می دود و خاکستر تلاشم را می برد

چلچله می چرخد، گردش ماهی آب را می شیارد فواره می جهد

لحظه ی من پر می شود

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها