آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر

خواجوی کرمانی – غزل شماره 495

آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر

وآنک قربان رهت گشت ز کیشش چه خبر

هدف ناوک چشم تو ز تیغش چه زیان

تشنه ی چشمه ی نوش تو ز نیشش چه خبر

هر که را شیر ز پیش آید و شمشیر از پس

چون بود کشته ی عشق از پس و پیشش چه خبر

گرچه هر دم بودم صبر کم و حسرت بیش

مست پیمانه ی مهر از کم و بیشش چه خبر

اگر از خویش نباشد خبرم نیست غریب

در جهان هر که غریب است ز خویشش چه خبر

از دل ریشم اگر بی خبری معذوری

کانک مجروح نگشتست ز ریشش چه خبر

تو چنین غافل و جان داده جهانی ز غمت

گر چه قصاب ز جان دادن میشش چه خبر

چه دهد شرح غمت در شب حیرت خواجو

شمع دلسوخته از آتش خویشش چه خبر

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها