کارم از دست دل فرو بستست

خواجوی کرمانی – غزل شماره 194

کارم از دست دل فرو بستست

عقلم از جام عشق سرمستست

زلف او در تکسّرست ولیک

دل شوریده حال من خستست

با دلم کس نمی کند پیوند

به جز از حاجبش که پیوستست

هر کجا در زمانه دلبندیست

دل در آن زلف دلگسل بستست

یا رب این حوری از کدام بهشت

همچو مرغ از چمن برون جستست

با منش هر که دید می گوید

فتنه بنگر که با که بنشستست

عجب از سنبل تو می دارم

که چه شوریده ی زبردستست

دل ریشم چو در غمت خون شد

مردم دیده دست ازو شستست

گرچه بگسسته ای دل از خواجو

به درستی که عهد نشکستست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها