سعدی-بوستان-باب هشتم در شکر بر عافیت
شماره 10
برهنه تنی یک دِرَم وام کرد
تن خویش را کسوتی خام کرد
بنالید کای طالع بدلگام
به گرما بپختم در این زیرِ خام
چو ناپخته آمد ز سختی به جوش
یکی گفتش از چاه زندان ، خموش
به جای آور ای خام ، شکر خدای
که چون ما نهای خام بر دست و پای