شعر نخست :
از حالت پاییزی لبخند تو پیداست
تقویم من امسال پر از روز مباداست
عاشق شده ام مثل غروبی که بداند
خودسوزی خورشید فروپاشی دنیاست
قلبم به زبان تو اگر ترجمه می شد
چشمان تو از من غزلی تازه نمی خواست
قانون جهان را تو به هم ریخته ای که
هر گوشه ی دنیا بروم سایه ات آن جاست
هرچند که خوابیده ام از کوچه گذر کن
تنهایی ام از پنجره در حال تماشاست
در طالع من قحطی شب های بلند است
در چشم تو اما همه شب ها شب یلداست
شعر دوم :
با من برقص حال و هوایت عوض شود
طوری که عاشقانه فضایت عوض شود
اسم مرا بگو، که به معنای تازه ای است
هر دفعه ای که لحن صدایت عوض شود
حالا که عشق،پنجره را باز کرده است
طوری نفس بکش ریه هایت عوض شود
کی گفته لازم است خودت را عوض کنی
بگذار سرنوشت به جایت عوض شود
با یک بهار در چمدان می روی سفر
تا رنگ و روی جاده برایت عوض شود؟
اینجا بمان گلم همه پروانه های شهر
گم می شوند اگر که تو جایت عوض شود
باران نبود؛ پیرهنم را گریستم
تنها به عشق این که هوایت عوض شود
واژگان کلیدی:اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،بابك سليم ساساني.