آرایش زمانه، آقا حسین کامد

آذر بیگدلی – قطعه شماره 32

تاریخ ده خوایق که محمد حسین خان تعمیر کرد

آرایش زمانه، آقا حسین کامد

طبعش به بحر مایل، دستش به جود شایق

در کارهای بسته، فکرش کلید فاتح

بر سینه های خسته، نطقش طبیب حاذق

سیمش ز دست ریزان، چون خوی ز روی معشوق

بیمش ز دل گریزان، چون دل ز دست عاشق

رخش جلالتش را، ازپیش و پس همیشه

اقبال بوده قاعد، توفیق بوده شائق

تیغش به سر فشانی، دستش به در فشانی

بر رستم است غالب، بر حاتم است فائق

یال و دم سمندش، سر حلقه ی ذوائب

پیچ و خم کمندش، سر رشته ی علایق

در مرغزار کاشان، کآمد چو باغ رضوان

دشتش تمام ریحان؛ کوهش همه شقایق

زد توسنش چو بهرام، بر ساحت دهی گام

وان ده خوایقش نام، خود خالی از خلایق

بی رنگ کشتزارش، چون روی زرد فاجر

بی آب چشمه سارش، چون چشم تنگ فاسق

از لطف بی نهایت، آن منبع عنایت

بهر رفاه مخلوق، بهر رضای خالق

بر روی کار آورد، آبی گلاب پرورد

خوشبوی و روشن و سرد، شیرین و پاک و رائق

شد آن ده از جنان به؛ بر رای آن جوان زه

کز همتش شد آن ده، آبادتر ز سابق

دیوان رمیده ز آنجا، دد پا کشیده ز آنجا

جغدان پریده ز آنجا، چون زاغ از خلایق

افروخته نسیمش، انداخته غمامش

از لاله ها مشاعل، وز سبزه ها نمارق

در راغها رونده، بس نهر آب صافی

در باغها فگنده، بس سایه نخل باسق

هر گل از آن چو لیلی، هر بلبلش چو مجنون

هر سرو او چو عذرا، هر قمریش چو وامق

چون خُلق او، فضایش با هر تنی مناسب

چون طبع من، هوایش با هر کسی موافق

ای مهربان برادر بپذیر عذر آذر

کاین وصف توست درخور، این مدح تست لایق

غم بسته چون زمستان، بر من در گلستان

این برگ سبز بستان، از گلشن حقایق

ممدوح بس چو تو، لیک، واقف نه ازمحاسن

مداح بس چو من، لیک، آگه نه از دقایق

خواندم هزار دفتر، ز آنها یکی است قرآن

دیدم هزار جعفر، ز آنها یکی است صادق

القصه مصرعی خوش، گفتم به رسم تاریخ

دایم روان بماند این آب در خوایق (۱۱۹۵ ه.ق)

تا هست هر جوادی، از شغل خود مباهی

تا هست هر سوادی با اصل خود مطابق

هم دل نفور بادت، از صحبت مخالف

هم چشم دور بادت، از چهره ی منافق

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها